تنهایی تلفنیست که زنگ میزند مُدام
صدای غریبهایست که سراغِ دیگری را میگیرد از من
یکشنبهی سوتوکوریست که آسمانِ ابریاش ذرّهای آفتاب ندارد
حرفهای بیربطیست که سر میبَرَد حوصلهام را
تنهایی زلزدن از پشتِ شیشهایست که به شب میرسد
فکرکردن به خیابانیست که آدمهایش قدمزدن را دوست میدارند
آدمهایی که به خانه میروند و روی تخت میخوابند و چشمهایشان را میبندند امّا خواب نمیبینند
آدمهایی که گرمای اتاق را تاب نمیآورند و نیمهشب از خانه بیرون میزنند
تنهایی دلسپردن به کسیست که دوستت نمیدارد
کسی که برای تو گُل نمیخَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشههای اتاقت میبینی هر روز
تنهایی اضافهبودن است در خانهای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانهای که تو را نمیشناسد انگار
خانهای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطرهایست که عذابت میدهد هر روز
خاطرهای که هجوم میآوَرَد وقتی چشمها را میبندی
تنهایی عقربههای ساعتیست که تکان نخوردهاند وقتی چشم باز میکنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی تو رفتهای از این خانه
وقتی تلفن زنگ میزند امّا غریبهای سراغِ دیگری را میگیرد
وقتی در این شیشهای که به شب میرسد خودت را میبینی هر شب
دریتا کُمو
ترجمهی محسن آزرم
کلمات کلیدی:
بشکاف برو جلو، این زندگی بهت میگه بدو بدو
تا پاهات از خستگی ذوق ذوق کنن و، به دیواره مرگ سوک سوک کنن و
یکی نیست بگه چته ، یکی نیست یه امیدی به دل تو بده
میمونی تک و تنها با یه دنیا گله، یه روح تو زندون با بدنی که وله
تو دل دنیایی که بهش داری میگی بی رحم، از اول داری میگی سیرم
من هر دردی که دیدی دیدم، با این کوله بارها به سمت پیری میرم
میبینی پس حتما یه تیریپی هست، تو باید ببینی دردها رو تا بگیری درس
یه روزی درد از بخت تو میچینی پس، واسه ی هر دره بسته کلیدی هست
وقتی غرب و شرق در جنگ گرم و نرم، مرد و زن در نقش رهگذرو
در گذر از مرز مرگ و خسته از تفنگ تق تق کمک کمک
دختر و پسر سر مست الکلن، تا درد رو در هر لحظه حل کنن
هرج و مرج در بطن و سطح شهر و، مردمم سرگرم ضرب و شتم
این حرفا قابل درکن، ولی من قاتل مرگم
چشمامو یه مشتی خاطره تر کرد، ولی بازم منم عامل حرکت
پس من میجنگم
میدونم تو هم هستی پر از درد، ولی بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
یاس، با دلی که مثل دریاست
کسی که، تنها دوست و رفیق فرداست
من از تو دل زده ترم، به امید لذت هدف
تو این جو مه زده قدم زدم رسیدم به نهضت قلم
اینو میخونم و قلبم به تاپ تاپ افتاده با ضربان هزار تا
مغزم پره حرکت شتاب دار، لحنم همه کلمات رو شکاف داد
جاودانه میمونیم و هستیم پیشت، بالاخره دشمن اسیر میشه
یه سرباز وقتی که میرسه به ته خط، تازه تبدیل به وزیر میشه
من میجنگم بی سنگر، سر دره این جنگل رو میبندم
اونایی که بینندن دیدن من، که چطور بی همدم میرفتم
به سمت هدف و اون پلی که ساختم و، گذشتم از حتی اونی که باختم
فردا بهم میده امید تاختن و، منم از قوام یه کمیته ساختم
من دلم به طرفدار پشتم،گرم همه هدفهای دشمن
مثل برگ و علفهای خشکن، که له شدن با قدمهای محکم
اونا دنبال شر میگردن، بازندن اینو شرط میبندم
اگه دشمن نداشتم، باید به قدرت خودم شک میکردم
منم جزو همون عده ام، که پر از درد و غم تموم سنم
رو سر کردم ولی حالا با قدرت، میتونم بگم که هنوز زندم
من میجنگم
میدونم تو هم هستی پر از درد، ولی بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
کلمات کلیدی:
تو روشن می کنی خورشیدو هر روز
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستامو محکم تا نیفتم
زمین میلرزه وقتی راه میری
دلم با خنده تو گرم میشه
تو روزایی که دنیا سرد باشه
تو رو حس میکنم میفهمم اینو
یه زن میتونه گاهی مرد باشه
نمی ترسم از اینکه پیر میشیم
از اینکه زندگی بی مکث میره
تموم ساعتا تسلیم میشن
کنار تو زمان برعکس میره
تو چشمات عکس یه دنیا میفته
تو اون چشمای ناز مثل شیشه
مراقب باش پلکاتو نبندی
حواسم با یه چشمک پرت میشه
تو روشن می کنی خورشیدو هر روز
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستامو محکم تا نیفتم
زمین میلرزه وقتی ره میری
دلم با خنده تو گرم میشه
تو روزایی که دنیا سرد باشه
تو رو حس میکنم میفهمم اینو
یه زن میتونه گاهی مرد باشه
کلمات کلیدی:
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
عشقه من عشقه من عشقه من عشقه من
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو که خیلی وقته یخ کرده , خیلی وقته یخ کرده
عشقه من عشقه من عشقه من عشقه من
دیگخ دلواپس بودن باسم بسته دیگه بیهوده پیمودن باسم بسته
زیادیم کرده پژمردن زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی درعین زندگی مردن
عشقه من عشقه من عشقه من عشقه من
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو که خیلی وقته یخ کرده , خیلی وقته یخ کرده
عشقه من عشقه من عشقه من عشقه من
دیگخ دلواپس بودن باسم بسته دیگه بیهوده پیمودن باسم بسته
زیادیم کرده پژمردن زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی درعین زندگی مردن
عشقه من عشقه من عشقه من عشقه من
کلمات کلیدی:
به یادت، داغ بر دل مینشانم
ز دیده خون به دامن میفشانم
چو نی گر نالم از سوز جدائی
نیستان را به آتش میکشانم...
به یادت، ای چراغ روشن من
ز داغ دل، بسوزد دامن من
ز بس در دل، گل یادت شکوفاست
گرفته بوی گل پیراهن من
************************
همه شب خواب دیدم خواب دیدار
دلی دارم دلی بی تاب دیدارتو خورشیدی و من شبنم! چه سازم؟
نه تاب دوری و نه تاب دیدار
سری داریم و سودای غم تو
پری داریم و پروای غم تو
غمت از هر چه شادی دل گشاتر
دلی داریم و دریای غم تو...
دلی داریم و دریای غم تو...
دلی داریم و دریای غم تو...
کلمات کلیدی: